آپلود عکس دفترچه یادداشت یک دیوانه
دفترچه یادداشت یک دیوانه

دیوانه


همه رفتن

جات چقدر خالیه بابا 

دلم برات تنگ شده 

شب اسمونش 

صبح خورشیدش هیچ جذابیتی برام نداره بدون تو .

ادما اومدن و رفتن 

هیچکس مثله تو نموند کنارم 

جات خالیه پیشم .

برچسب:همه رفتن,

  توسط دیوانه   |
 

سکوت شب

سکوت شب ارامشی را به جانم خرید 

تلخ بودم 

اما سبک شدم 

 

برچسب:سکوت شب,

  توسط دیوانه   |
 

مرگ

حتی مرگ هم من رو متوقف نمیکنه .

اره .

شاید یه جای دیگه 

با یه جسم دیگه 

ولی بی حساب نمیمونیم ........!!!

برچسب:مرگ,

  توسط دیوانه   |
 

تاوان

من تاوان دادم 

تاوان چی 

نمیدونم 

شاید صداقتم 

برچسب:تاوان,

  توسط دیوانه   |
 

همه

چیزی برای گفتن نیست .

چون حرف ها فقط حرف بود .

همه دروغ گفتن 

دوستی رو بهانه کردن 

من زجر کشیدم 

برچسب:همه ,

  توسط دیوانه   |
 

امروز

امروز اصلا برای چی میخوام بنویسم بعد از مدت ها نمیدونم شاید تنوع ولی میخوام بنویسم حتی اگر دفترچه یادداشتم رو فقط خودم بخونم 

برچسب:امروز,

  توسط دیوانه   |
 

حالا امیدی برای زندگی هست ؟


موبایل شده قیمت لپ‌تاپ
لپ‌تاپ شده قیمت ماشین
ماشین شده قیمت خونه
خونه شده قیمت خون‌پدرش
دارو شده قیمت مرگ
حالا امیدی برای زندگی هست ؟

برچسب:حالا امیدی برای زندگی هست ؟,

  توسط دیوانه   |
 

غرور کاذب

هیچ اگر سایه پذیرد ما همان سایه ی هیجیم 

پس  هیچوقت به خودت مغرور نشو چون هیجی نیستی 

نصفه یک دقیقه هیچ میشی

تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

برچسب:غرور,

  توسط دیوانه   |
 

عشق رو گدایی نمیکنم

حتی اگه از غم بمیرم 

باز هم 

عشق رو ازت گدایی نمیکنم .....

من الان منم دیگه مایی وجود نداره 

ما زمانیه که من و تو یکی باشیم 

ولی .....

برچسب:گدا ,

  توسط دیوانه   |
 

من اره خودم

بعضی چیزها را " باید " بنویسم


نه برای اینکه همه " بخونن " و " بگن "

عالیه


برای اینکه " خفه نشم "

 

همین !!

برچسب:من اره خودم ,

  توسط دیوانه   |
 

نگاه

بيا ، گــــــناه ندارد بـهم نــگاه کنيم
و تازه….، داشته باشد، بيا گناه کنيم

نگاه و بوسه و لبخند اگر گناه بوَد

بيا که نامه اعمال خود سياه کنيم

بيا به نيم نگاهی و خنده ای و لبی

تمام آخرت خويش را تباه کنيم

نگاه، نقطه آغاز عا شقيست بيا ،ـ

که شايد از سر اين نقطه عزم راه کنيم

سپس بساط قرار و گل و محبت را

بدست يکدگر اين بار روبراه کنيم

به شور و شادی و شوق و شراره تن بدهيم

و بار کوه غم از شور عشق ، کاه کنيم

و خوش خوريم و خوش بگذريم و خوش باشيم

و تف بصورت انواع شيخ و شاه کنيم

و زنده زنده در آغوش هم کباب شويم

و هرچه خنده ، به فرهنگ مُرده خواه کنيم

اگر بخاطر هم عاشقانه برخيزيم

نمی رسيم به جايی که اشتباه کنيم

برای سرخوشی لحظه هات هم که شده است

بيا، گناه ندارد به هم نگاه کنيم

برچسب:نگاه,

  توسط دیوانه   |
 

داش آکل

این روزها برزخیم، خیلی خرابم داش آکل


یه چیزایی می‌بینم، انگاری خوابم داش آکل


قیصر اون روزا به خونخواهی فرمون می‌اومد


خود فرمون شده آب‌منگلی امروز داش آکل


اونی که اون قدیما یه طهرون رو سیاه می‌کرد


سر چهارراه شده امروز حاجی فیروز داش آکل


آدما مشتی بودن، ناکث و نالوتی نبود


ولی امروز لوتی‌بازی توی قصه‌س داش آکل


زیر بازارچه تا چارسوق و تموم سنگلج


اسم تو توی همه جا ورد زبون بود داش آکل


پای هم آدما وای‌می‌سادن و مشتی بودن


معرفت تو رفقا خیلی کلون بود داش آکل


اون روزا سید ما باسه خودش قدرتی بود


حالا قدرت شده پول و سکه و زر داش آکل


مرد و مردونگی رو جدی نگیر که قصه بود


توی طوقی، توی گوزن‌ها، توی قیصر! داش آکل

برچسب:داش آکل,

  توسط دیوانه   |
 

سپندار مزگان (روز عشق ایرانیان)


سپندار مزگان (روز عشق ایرانیان)
وقتي به شروع و چگونگي وقوعش فكر مي كنم، بنظرم همه چيز گيج و پيچيده مي آيد! اما ظاهرا اين گيجي چندان هم عجيب ودور از انتظار نيست، چون عبارت "ضربه فرهنگي" را چنين تعريف كرده اند: "تغييراتي در فرهنگ كه موجب به وجود آمدن گيجي، سردرگمي و هيجان مي شود."
اين ضربه چنان نرم و آهسته بر پيكر ملت ما فرود آمد كه جز گيجي و بي هويتي پي آمد آن چيزي نفهميديم!
شايد افراد زيادي را ببينيد كه كلمات Hi و Hello را با لهجه غليظ American اش تلفظ مي كنند. اما تعداد افرادي كه از واژه درود استفاده مي كنند، بسيار نادر است!
همينطور كلمه Thanks بيش از سپاسگزارم و Good bye بسيار راحت تر از «بدرود» در دهان ها مي چرخد. ما حتي به اين هم بسنده نكرده ايم!
اين روزها مردم برگزاري جشن ها و مناسبت هاي خارجي را نشانه تجدد، تمدن و تفاخر مي دانند: سفره هفت سين نمي چينند، اما در آراستن درخت كريسمس اهتمام مي ورزند!
همه چيز را در مورد Valentine و فلسفه نامگذاريش مي دانند، اما حتي اسم "سپندار مذگان" به گوششان نخورده است!
چند سالي ست حوالي 25 بهمن ماه (14 فوريه) كه مي شود هياهو و هيجان را در خيابان ها مي بينيم. مغازه هاي اجناس كادوئي لوكس و فانتزي غلغله مي شود. همه جا اسم Valentine به گوش مي خورد. از هر بچه مدرسه اي كه در مورد والنتاين سوال كني مي داند كه "در قرن سوم ميلادي كه مطابق مي شود با اوايل امپراطوري ساساني در ايران، در روم باستان فرمانروايي بوده است بنام كلوديوس دوم. كلوديوس عقايد عجيبي داشته است از جمله اينكه سربازي خوب خواهد جنگيد كه مجرد باشد. از اين رو ازدواج را براي سربازان امپراطوري روم قدغن مي كند.كلوديوس به قدري بي رحم وفرمانش به اندازه اي قاطع بود كه هيچ كس جرات كمك به ازدواج سربازان را نداشت.اما كشيشي به نام والنتيوس (والنتاين) ، مخفيانه عقد سربازان رومي را با دختران محبوبشان جاري مي كرد.كلوديوس دوم از اين جريان خبردار مي شود و دستور مي دهد كه والنتاين را به زندان بيندازند. والنتاين در زندان عاشق دختر زندانبان مي شود .سرانجام كشيش به جرم جاري كردن عقد عشاق ،با قلبي عاشق اعدام مي شود...بنابراين او را به عنوان فدايي وشهيد راه عشق مي دانند و از آن زمان نهاد و سمبلي مي شود براي عشق!"
اما كمتر كسي است كه بداند در ايران باستان، نه چون روميان از سه قرن پس از ميلاد، كه از بيست قرن پيش از ميلاد، روزي موسوم به روز عشق بوده است!
جالب است بدانيد كه اين روز در تقويم جديد ايراني دقيقا مصادف است با 29 بهمن، يعني تنها 3~4 روز پس از والنتاين فرنگي! اين روز "سپندار مذگان" يا "اسفندار مذگان" نام داشته است. فلسفه بزرگداشتن اين روز به عنوان "روز عشق" به اين صورت بوده است كه در ايران باستان هر ماه را سي روز حساب مي كردند و علاوه بر اينكه ماه ها اسم داشتند، هريك از روزهاي ماه نيز يك نام داشتند. بعنوان مثال روز اول "روز اهورا مزدا"، روز دوم، روز بهمن ( سلامت، انديشه) كه نخستين صفت خداوند است، روز سوم ارديبهشت يعني "بهترين راستي و پاكي" كه باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهريور يعني "شاهي و فرمانروايي آرماني" كه خاص خداوند است و روز پنجم "سپندار مذ" بوده است. سپندار مذ لقب ملي زمين است. يعني گستراننده، مقدس، فروتن. زمين نماد عشق است چون با فروتني، تواضع و گذشت به همه عشق مي ورزد. زشت و زيبا را به يك چشم مي نگرد و همه را چون مادري در دامان پر مهر خود امان مي دهد. به همين دليل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را بعنوان نماد عشق مي پنداشتند. در هر ماه، يك بار، نام روز و ماه يكي مي شده است كه در همان روز كه نامش با نام ماه مقارن مي شد، جشني ترتيب مي دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلا شانزدهمين روز هر ماه مهر نام داشت و كه در ماه مهر، "مهرگان" لقب مي گرفت. همين طور روز پنجم هر ماه سپندار مذ يا اسفندار مذ نام داشت كه در ماه دوازدهم سال كه آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشني با همين عنوان مي گرفتند.
سپندار مذگان جشن زمين و گرامي داشت عشق است كه هر دو در كنار هم معنا پيدا مي كردند. در اين روز زنان به شوهران خود با محبت هديه مي دادند. مردان نيز زنان و دختران را بر تخت شاهي نشانده، به آنها هديه داده و از آنها اطاعت مي كردند.
ملت ايران از جمله ملت هايي است كه زندگي اش با جشن و شادماني پيوند فراواني داشته است، به مناسبت هاي گوناگون جشن مي گرفتند و با سرور و شادماني روزگار مي گذرانده اند. اين جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگي، خلق و خوي، فلسفه حيات و كلا جهان بيني ايرانيان باستان است. از آنجايي كه ما با فرهنگ باستاني خود ناآشناييم، شكوه و زيبايي اين فرهنگ با ما بيگانه شده است. نقطه مقابل ملت ما آمريكاييها هستند كه به خود جهان بيني دچار مي باشند. آنها دنيا را تنها از ديدگاه و زاويه خاص خود نگاه مي كنند. مردماني كه چنين ديدگاهي دارند، متوجه نمي شوند كه ملت هاي ديگر شيوه هاي زندگي و فرهنگ هاي متفاوتي دارند. آمريكاييها بشدت قوم پرستند و خود را محور جهان مي دانند. آنها بر اين باورند كه عادات، رسوم و ارزش هاي فرهنگي شان برتر از سايرين است. اين موضوع در بررسي عملكرد آنان بخوبي مشهود است. بعنوان مثال در حالي كه اين روزها مردم كشورهاي مختلف جهان معمولا به سه، چهار زبان مسلط مي باشند، آمريكاييها تقريبا تنها به يك زبان حرف مي زنند. همچنين مصرانه در پي اشاعه دادن جشن ها و سنت هاي خاص فرهنگ خود هستند.
"اطلاع داشتن از فرهنگ هاي ساير ملل" و "مرعوب شدن در برابر آن فرهنگ ها" دو مقوله كاملا جداست.با مرعوب شدن در برابر فرهنگ و آداب و رسوم ديگران، بي اينكه ريشه در خاك، در فرهنگ و تاريخ ما داشته باشد، اگر هم به جايي برسيم، جايي ست كه ديگران پيش از ما رسيده اند و جا خوش كرده اند!
براي اينكه ملتي در تفكر عقيم شود، بايد هويت فرهنگي تاريخي را از او گرفت. فرهنگ مهم ترين عامل در حيات، رشد، بالندگي يا نابودي ملت ها است. هويت هر ملتي در تاريخ آن ملت نهاده شده است. اقوامي كه در تاريخ از جايگاه شامخي برخوردارند، كساني هستند كه توانسته اند به شيوه مؤثرتري خود، فرهنگ و اسطوره هاي باستاني خود را معرفي كنند و حيات خود را تا ارتفاع يك افسانه بالا برند. آنچه براي معاصرين و آيندگان حائز اهميت است، عدد افراد يك ملت و تعداد سربازاني كه در جنگ كشته شده اند نيست؛ بلكه ارزشي است كه آن ملت در زرادخانه فرهنگي بشريت دارد.
شايد هنوز دير نشده باشد كه روز عشق را از 25 بهمن ( Valentine) به 29 بهمن (سپندار مذگان ايرانيان باستان) منتقل كنيم

 

 

 

برچسب:سپندار مزگان (روز عشق ایرانیان),

  توسط دیوانه   |
 

روزه

قدیما :هرکی روزه نبود باید می رفت یه گوشه ای یه چیزی میخورد بقیه نبیننش

الان : هر کی روزه است باید بره یه گوشه مزاحم غذا خوردن بقیه نشه!

برچسب:روزه,

  توسط دیوانه   |
 

مرده شور

دنبال یه شرکت حمل و نقل معتبر می گردم

که مرده شور اوقات فراغتمو ببره

 

برچسب:مرده شور,

  توسط دیوانه   |
 

پشیمون

یکی از دوستامو دیدم 

چند وقتی بی خبر بودم اش 

قبلا باهم میرفتیم باشگاه 

میگفت مواد مصرف میکرده گذاشته کنار 

چیزای جالب در مورد اعتیادش میگفت 

میگفت با جند نفر تو ماشین بودیم 

یه پک که میزدم میومدم بالا میدیدم گوهر دشت کرجم یه پوک دیگه میزدم میدیدم شمالم 

یه پوک دیگه .....

میگفت عین حقیقته که میگم 

برام جالب بود 

با این کار فرد کل عمرش رو تو خواب و هپروته 

من از وابستگی بیزارم 

حالا چه به فرد چه به اشیا 

حتی چایی نوشیدن زیاد اعتیاده 

پی هیچوقت وابسته نباش به هیچ کس و هیچ چیز چون هیچی ثابت نیست 

برچسب:پشیموون,

  توسط دیوانه   |
 

خیانت

حتا اگر روزی به تو خیانت کنم بدون شاید در جواب خیانتی بوده که به من کرده ای... گرچه من هیچ نمی دانم اما روح سرکشی دارم که مرا تا منتها الیه تنهایی هایت راه می برد و آنجا که خود را بدون من به گرمی تنی سرگرم می کنی که من نیستم٬ شایداین روح من است که عرق سردی بر تنت می نشاند.
الهه ی باران سر از گرمای آغوش مرد برداشت و به خط نوشته ای نگریست که روز تولدش به او هدیه داده بود... خیس عرق بود.عرق شرمی که نمی دانست از کجا بر سردی تنش نشسته است..

برچسب:خیانت ,

  توسط دیوانه   |
 

دیوانه

چه لذت می برید ای کودکان هرزه گرد شهر
ز آزار یکی دیوانه ی غمگین سر گردان
چه تسکین می پذیرد جانتان زین سنگ بارانها
مگر این داغ هستی سوز
روانش را نمی کاهد ؟
و جانش را نمی گیرد ؟
مگر آوارگی از شهر رنگین خرد او را نمی سوزد؟
مگر او را غم بی همزبانی
بی کسی
ژولیدگی
بس نیست؟!
خدا را بس کنید ای بی سروپایان خام اندیش.
جه می خواهید ؟
چه می خواهید زین دیوانه مرد بی خبر از خویش ؟
چرا هر لحظه با دشنامها و سنگبارانها
غمی سنگین به غمهای گرانش می کنید افزون ؟
نمی بینید ؟
نمی بینید کز دریای چشم بی گناهش می تراود خون؟
دمی آسوده بگذاریدش ای سنگین دلان .
که تا با سنگ ، با دیوار و با خورشید و با مهتاب
غمان جاودان خویش را نالد
دمی آسوده بگذارید او را با خیال خود
که تا با عالم بیگانه خود آشنا ماند
و از دنیای چرکینی که او را رانده است از خویش
جدا باشد، رها باشد
به خود یک دم گذاریدش
کمی با آسایش خاطر بخندد هر چه می خواهد
و رنگ خنده پاکش
در و دیوار این شهر غم افزا را بلرزاند
به خود یک دم گذاریدش
که با آرامش دل نغمه های دلنشین خواند
به زیر لب چنین خواند

"" شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبکبا ران ساحل ها ""

میا زاریدش ای نا مردم غافل
چه می خواهید ؟ چه می دانید ؟
جه می دانید شاید در خیال خویشتن او نیز
شما نابخردان پست را دیوانه می داند
و از دنیای مجهولی که شاید سخت شیرین است
گرفتاران دام عقل را دیوانه می داند
و شاید خنده های پر طنین او
به جهل ما خردمندان نادان است
به جهل ما خردمندان که درچشمان او راز نهانش را نمی خوانیم
زبانش را نمی فهمیم
ولیکن خویش را فرزانه می دانیم
به خود یک دم گذاریدش
چه می دانید شاید او
برای جستن از دام غمی سنگین
ز دنیای خرد بگریخت
به دامان جنون آویخت

برچسب:دیوانه,

  توسط دیوانه   |
 

مردی عاشق

«مردی را میشناسم که هنگام عصبانیت
داد نمیزند
ناسزا نمیگوید
نمیزند نمیشکند
تهمت نمیزند
کبود نمیکند
خراب نمیکند
تنها
سیگاری روشن میکند و در آن میسوزاند تمام خشم خودرا تا مبادا به کسی که دوستش میدارد از گل کمتر گفته باشد... »

برچسب:مردی عاشق,

  توسط دیوانه   |
 

وقتی

وقتی خدا بیخ خرت رو میگیره و سرتو میکنه زیر آب، اون زیر نگه میداره نگه میداره نگه میداره تا دست و پا زدن و التماس کردنت رو ببینه، میشی مثل من که دارم پاچه خدا رو میگیرم. گیر الکی دادن به خدا کار آدمیه که کم آورده. کار آدمیه که عجزش و این که غلطی نمی تونه بکنه بهش ثابت شده. کار من خریه که گیر افتادم وسط یه عالمه چرندیات مزخرف و هر چی زور می زنم که یه تکون به این جمود مخرب بدم، نمیشه. فقط روز به روز فشار بیشتر میشه. حالم دیگه داره از زندگی به هم می خوره. یک مشت چرندیات پوچ بی معنی تحویل آدم میشه، اسمشم میشه زندگی. یه مشت آدم خودخواه زبون نفهم مغرور، ادمایی که تو یه دنیای دیگه سیر میکنن و تو خواب و خیالند. یعنی قشنگ دلم می خواد داد بزنم سر زندگی و هر چی از دهنم در میاد بگم. شدت عصبانیت من و حجم کم آوردنم، خستگی ای رو رو دلم نشونده، که زمین و زمان رو برام بی معنی و مسخره کرده. مثل کوه نوردی که گرفتار برف شده و دیگه نای رفتن نداره، درست لحظه ای که چشماش سنگین شده و می خواد بخوابه و مثل تو فیلما هی تو صورتش می زنن که نه تو نباید بخوابی، اما گوشش بدهکار نیست. قله برای اون کوه نورد بی معنیه. می دونه که اگه بخوابه میمیره، ولی هیچ چیز دیگه ای براش مهم نیست، هیچ چیز براش معنی نداره. فقط خواب.

حالم از دنیا و زندگی و به هم می خوره. میرم چون مجبورم برم. از بی کفنی زنده ام

برچسب:وقتی,

  توسط دیوانه   |
 

 



دفترچه یادداشت یک دیوانه که به راحتی از کنارش عبور میکنیم


 

 

 همه رفتن
 سکوت شب
 مرگ
 تاوان
 همه
 امروز
 حالا امیدی برای زندگی هست ؟
 غرور کاذب
 عشق رو گدایی نمیکنم
 من اره خودم
 نگاه
 داش آکل
 سپندار مزگان (روز عشق ایرانیان)
 روزه
 مرده شور
 پشیمون
 خیانت
 دیوانه
 مردی عاشق
 وقتی
 ادم
 وفا
 پس راضی باش
 بگو استاد یه عمر تو گفتی حالا بزا من بگم
 دیوانه شو حال که ادمی نیست
 منم
 تکرار ها
 هیچ
 ازادی از نظر هموطنام
 پدر و مادر
 جدایی چه راحت بی تعهد
 کدوم عاقل
 هممون ایرانی هستیم

 

شهريور 1392
مرداد 1392

 

دیوانه

 


خنده بازار ایران
حرف های دل
keykavoos
جی پی اس موتور
جی پی اس مخفی خودرو

 

ساختن وبلاگ
شماره پیمان کارها
حمل ته لنجی با ضمانت از دبی
خرید از چین
قلاده اموزشی ضد پارس سگ

 

RSS 2.0

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 190
بازدید کل : 47207
تعداد مطالب : 33
تعداد نظرات : 22
تعداد آنلاین : 1