آپلود عکس دفترچه یادداشت یک دیوانه
دفترچه یادداشت یک دیوانه

دیوانه


حالا امیدی برای زندگی هست ؟


موبایل شده قیمت لپ‌تاپ
لپ‌تاپ شده قیمت ماشین
ماشین شده قیمت خونه
خونه شده قیمت خون‌پدرش
دارو شده قیمت مرگ
حالا امیدی برای زندگی هست ؟

برچسب:حالا امیدی برای زندگی هست ؟,

  توسط دیوانه   |
 

غرور کاذب

هیچ اگر سایه پذیرد ما همان سایه ی هیجیم 

پس  هیچوقت به خودت مغرور نشو چون هیجی نیستی 

نصفه یک دقیقه هیچ میشی

تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

برچسب:غرور,

  توسط دیوانه   |
 

عشق رو گدایی نمیکنم

حتی اگه از غم بمیرم 

باز هم 

عشق رو ازت گدایی نمیکنم .....

من الان منم دیگه مایی وجود نداره 

ما زمانیه که من و تو یکی باشیم 

ولی .....

برچسب:گدا ,

  توسط دیوانه   |
 

من اره خودم

بعضی چیزها را " باید " بنویسم


نه برای اینکه همه " بخونن " و " بگن "

عالیه


برای اینکه " خفه نشم "

 

همین !!

برچسب:من اره خودم ,

  توسط دیوانه   |
 

نگاه

بيا ، گــــــناه ندارد بـهم نــگاه کنيم
و تازه….، داشته باشد، بيا گناه کنيم

نگاه و بوسه و لبخند اگر گناه بوَد

بيا که نامه اعمال خود سياه کنيم

بيا به نيم نگاهی و خنده ای و لبی

تمام آخرت خويش را تباه کنيم

نگاه، نقطه آغاز عا شقيست بيا ،ـ

که شايد از سر اين نقطه عزم راه کنيم

سپس بساط قرار و گل و محبت را

بدست يکدگر اين بار روبراه کنيم

به شور و شادی و شوق و شراره تن بدهيم

و بار کوه غم از شور عشق ، کاه کنيم

و خوش خوريم و خوش بگذريم و خوش باشيم

و تف بصورت انواع شيخ و شاه کنيم

و زنده زنده در آغوش هم کباب شويم

و هرچه خنده ، به فرهنگ مُرده خواه کنيم

اگر بخاطر هم عاشقانه برخيزيم

نمی رسيم به جايی که اشتباه کنيم

برای سرخوشی لحظه هات هم که شده است

بيا، گناه ندارد به هم نگاه کنيم

برچسب:نگاه,

  توسط دیوانه   |
 

داش آکل

این روزها برزخیم، خیلی خرابم داش آکل


یه چیزایی می‌بینم، انگاری خوابم داش آکل


قیصر اون روزا به خونخواهی فرمون می‌اومد


خود فرمون شده آب‌منگلی امروز داش آکل


اونی که اون قدیما یه طهرون رو سیاه می‌کرد


سر چهارراه شده امروز حاجی فیروز داش آکل


آدما مشتی بودن، ناکث و نالوتی نبود


ولی امروز لوتی‌بازی توی قصه‌س داش آکل


زیر بازارچه تا چارسوق و تموم سنگلج


اسم تو توی همه جا ورد زبون بود داش آکل


پای هم آدما وای‌می‌سادن و مشتی بودن


معرفت تو رفقا خیلی کلون بود داش آکل


اون روزا سید ما باسه خودش قدرتی بود


حالا قدرت شده پول و سکه و زر داش آکل


مرد و مردونگی رو جدی نگیر که قصه بود


توی طوقی، توی گوزن‌ها، توی قیصر! داش آکل

برچسب:داش آکل,

  توسط دیوانه   |
 

سپندار مزگان (روز عشق ایرانیان)


سپندار مزگان (روز عشق ایرانیان)
وقتي به شروع و چگونگي وقوعش فكر مي كنم، بنظرم همه چيز گيج و پيچيده مي آيد! اما ظاهرا اين گيجي چندان هم عجيب ودور از انتظار نيست، چون عبارت "ضربه فرهنگي" را چنين تعريف كرده اند: "تغييراتي در فرهنگ كه موجب به وجود آمدن گيجي، سردرگمي و هيجان مي شود."
اين ضربه چنان نرم و آهسته بر پيكر ملت ما فرود آمد كه جز گيجي و بي هويتي پي آمد آن چيزي نفهميديم!
شايد افراد زيادي را ببينيد كه كلمات Hi و Hello را با لهجه غليظ American اش تلفظ مي كنند. اما تعداد افرادي كه از واژه درود استفاده مي كنند، بسيار نادر است!
همينطور كلمه Thanks بيش از سپاسگزارم و Good bye بسيار راحت تر از «بدرود» در دهان ها مي چرخد. ما حتي به اين هم بسنده نكرده ايم!
اين روزها مردم برگزاري جشن ها و مناسبت هاي خارجي را نشانه تجدد، تمدن و تفاخر مي دانند: سفره هفت سين نمي چينند، اما در آراستن درخت كريسمس اهتمام مي ورزند!
همه چيز را در مورد Valentine و فلسفه نامگذاريش مي دانند، اما حتي اسم "سپندار مذگان" به گوششان نخورده است!
چند سالي ست حوالي 25 بهمن ماه (14 فوريه) كه مي شود هياهو و هيجان را در خيابان ها مي بينيم. مغازه هاي اجناس كادوئي لوكس و فانتزي غلغله مي شود. همه جا اسم Valentine به گوش مي خورد. از هر بچه مدرسه اي كه در مورد والنتاين سوال كني مي داند كه "در قرن سوم ميلادي كه مطابق مي شود با اوايل امپراطوري ساساني در ايران، در روم باستان فرمانروايي بوده است بنام كلوديوس دوم. كلوديوس عقايد عجيبي داشته است از جمله اينكه سربازي خوب خواهد جنگيد كه مجرد باشد. از اين رو ازدواج را براي سربازان امپراطوري روم قدغن مي كند.كلوديوس به قدري بي رحم وفرمانش به اندازه اي قاطع بود كه هيچ كس جرات كمك به ازدواج سربازان را نداشت.اما كشيشي به نام والنتيوس (والنتاين) ، مخفيانه عقد سربازان رومي را با دختران محبوبشان جاري مي كرد.كلوديوس دوم از اين جريان خبردار مي شود و دستور مي دهد كه والنتاين را به زندان بيندازند. والنتاين در زندان عاشق دختر زندانبان مي شود .سرانجام كشيش به جرم جاري كردن عقد عشاق ،با قلبي عاشق اعدام مي شود...بنابراين او را به عنوان فدايي وشهيد راه عشق مي دانند و از آن زمان نهاد و سمبلي مي شود براي عشق!"
اما كمتر كسي است كه بداند در ايران باستان، نه چون روميان از سه قرن پس از ميلاد، كه از بيست قرن پيش از ميلاد، روزي موسوم به روز عشق بوده است!
جالب است بدانيد كه اين روز در تقويم جديد ايراني دقيقا مصادف است با 29 بهمن، يعني تنها 3~4 روز پس از والنتاين فرنگي! اين روز "سپندار مذگان" يا "اسفندار مذگان" نام داشته است. فلسفه بزرگداشتن اين روز به عنوان "روز عشق" به اين صورت بوده است كه در ايران باستان هر ماه را سي روز حساب مي كردند و علاوه بر اينكه ماه ها اسم داشتند، هريك از روزهاي ماه نيز يك نام داشتند. بعنوان مثال روز اول "روز اهورا مزدا"، روز دوم، روز بهمن ( سلامت، انديشه) كه نخستين صفت خداوند است، روز سوم ارديبهشت يعني "بهترين راستي و پاكي" كه باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهريور يعني "شاهي و فرمانروايي آرماني" كه خاص خداوند است و روز پنجم "سپندار مذ" بوده است. سپندار مذ لقب ملي زمين است. يعني گستراننده، مقدس، فروتن. زمين نماد عشق است چون با فروتني، تواضع و گذشت به همه عشق مي ورزد. زشت و زيبا را به يك چشم مي نگرد و همه را چون مادري در دامان پر مهر خود امان مي دهد. به همين دليل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را بعنوان نماد عشق مي پنداشتند. در هر ماه، يك بار، نام روز و ماه يكي مي شده است كه در همان روز كه نامش با نام ماه مقارن مي شد، جشني ترتيب مي دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلا شانزدهمين روز هر ماه مهر نام داشت و كه در ماه مهر، "مهرگان" لقب مي گرفت. همين طور روز پنجم هر ماه سپندار مذ يا اسفندار مذ نام داشت كه در ماه دوازدهم سال كه آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشني با همين عنوان مي گرفتند.
سپندار مذگان جشن زمين و گرامي داشت عشق است كه هر دو در كنار هم معنا پيدا مي كردند. در اين روز زنان به شوهران خود با محبت هديه مي دادند. مردان نيز زنان و دختران را بر تخت شاهي نشانده، به آنها هديه داده و از آنها اطاعت مي كردند.
ملت ايران از جمله ملت هايي است كه زندگي اش با جشن و شادماني پيوند فراواني داشته است، به مناسبت هاي گوناگون جشن مي گرفتند و با سرور و شادماني روزگار مي گذرانده اند. اين جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگي، خلق و خوي، فلسفه حيات و كلا جهان بيني ايرانيان باستان است. از آنجايي كه ما با فرهنگ باستاني خود ناآشناييم، شكوه و زيبايي اين فرهنگ با ما بيگانه شده است. نقطه مقابل ملت ما آمريكاييها هستند كه به خود جهان بيني دچار مي باشند. آنها دنيا را تنها از ديدگاه و زاويه خاص خود نگاه مي كنند. مردماني كه چنين ديدگاهي دارند، متوجه نمي شوند كه ملت هاي ديگر شيوه هاي زندگي و فرهنگ هاي متفاوتي دارند. آمريكاييها بشدت قوم پرستند و خود را محور جهان مي دانند. آنها بر اين باورند كه عادات، رسوم و ارزش هاي فرهنگي شان برتر از سايرين است. اين موضوع در بررسي عملكرد آنان بخوبي مشهود است. بعنوان مثال در حالي كه اين روزها مردم كشورهاي مختلف جهان معمولا به سه، چهار زبان مسلط مي باشند، آمريكاييها تقريبا تنها به يك زبان حرف مي زنند. همچنين مصرانه در پي اشاعه دادن جشن ها و سنت هاي خاص فرهنگ خود هستند.
"اطلاع داشتن از فرهنگ هاي ساير ملل" و "مرعوب شدن در برابر آن فرهنگ ها" دو مقوله كاملا جداست.با مرعوب شدن در برابر فرهنگ و آداب و رسوم ديگران، بي اينكه ريشه در خاك، در فرهنگ و تاريخ ما داشته باشد، اگر هم به جايي برسيم، جايي ست كه ديگران پيش از ما رسيده اند و جا خوش كرده اند!
براي اينكه ملتي در تفكر عقيم شود، بايد هويت فرهنگي تاريخي را از او گرفت. فرهنگ مهم ترين عامل در حيات، رشد، بالندگي يا نابودي ملت ها است. هويت هر ملتي در تاريخ آن ملت نهاده شده است. اقوامي كه در تاريخ از جايگاه شامخي برخوردارند، كساني هستند كه توانسته اند به شيوه مؤثرتري خود، فرهنگ و اسطوره هاي باستاني خود را معرفي كنند و حيات خود را تا ارتفاع يك افسانه بالا برند. آنچه براي معاصرين و آيندگان حائز اهميت است، عدد افراد يك ملت و تعداد سربازاني كه در جنگ كشته شده اند نيست؛ بلكه ارزشي است كه آن ملت در زرادخانه فرهنگي بشريت دارد.
شايد هنوز دير نشده باشد كه روز عشق را از 25 بهمن ( Valentine) به 29 بهمن (سپندار مذگان ايرانيان باستان) منتقل كنيم

 

 

 

برچسب:سپندار مزگان (روز عشق ایرانیان),

  توسط دیوانه   |
 

روزه

قدیما :هرکی روزه نبود باید می رفت یه گوشه ای یه چیزی میخورد بقیه نبیننش

الان : هر کی روزه است باید بره یه گوشه مزاحم غذا خوردن بقیه نشه!

برچسب:روزه,

  توسط دیوانه   |
 

مرده شور

دنبال یه شرکت حمل و نقل معتبر می گردم

که مرده شور اوقات فراغتمو ببره

 

برچسب:مرده شور,

  توسط دیوانه   |
 

پشیمون

یکی از دوستامو دیدم 

چند وقتی بی خبر بودم اش 

قبلا باهم میرفتیم باشگاه 

میگفت مواد مصرف میکرده گذاشته کنار 

چیزای جالب در مورد اعتیادش میگفت 

میگفت با جند نفر تو ماشین بودیم 

یه پک که میزدم میومدم بالا میدیدم گوهر دشت کرجم یه پوک دیگه میزدم میدیدم شمالم 

یه پوک دیگه .....

میگفت عین حقیقته که میگم 

برام جالب بود 

با این کار فرد کل عمرش رو تو خواب و هپروته 

من از وابستگی بیزارم 

حالا چه به فرد چه به اشیا 

حتی چایی نوشیدن زیاد اعتیاده 

پی هیچوقت وابسته نباش به هیچ کس و هیچ چیز چون هیچی ثابت نیست 

برچسب:پشیموون,

  توسط دیوانه   |
 

خیانت

حتا اگر روزی به تو خیانت کنم بدون شاید در جواب خیانتی بوده که به من کرده ای... گرچه من هیچ نمی دانم اما روح سرکشی دارم که مرا تا منتها الیه تنهایی هایت راه می برد و آنجا که خود را بدون من به گرمی تنی سرگرم می کنی که من نیستم٬ شایداین روح من است که عرق سردی بر تنت می نشاند.
الهه ی باران سر از گرمای آغوش مرد برداشت و به خط نوشته ای نگریست که روز تولدش به او هدیه داده بود... خیس عرق بود.عرق شرمی که نمی دانست از کجا بر سردی تنش نشسته است..

برچسب:خیانت ,

  توسط دیوانه   |
 

دیوانه

چه لذت می برید ای کودکان هرزه گرد شهر
ز آزار یکی دیوانه ی غمگین سر گردان
چه تسکین می پذیرد جانتان زین سنگ بارانها
مگر این داغ هستی سوز
روانش را نمی کاهد ؟
و جانش را نمی گیرد ؟
مگر آوارگی از شهر رنگین خرد او را نمی سوزد؟
مگر او را غم بی همزبانی
بی کسی
ژولیدگی
بس نیست؟!
خدا را بس کنید ای بی سروپایان خام اندیش.
جه می خواهید ؟
چه می خواهید زین دیوانه مرد بی خبر از خویش ؟
چرا هر لحظه با دشنامها و سنگبارانها
غمی سنگین به غمهای گرانش می کنید افزون ؟
نمی بینید ؟
نمی بینید کز دریای چشم بی گناهش می تراود خون؟
دمی آسوده بگذاریدش ای سنگین دلان .
که تا با سنگ ، با دیوار و با خورشید و با مهتاب
غمان جاودان خویش را نالد
دمی آسوده بگذارید او را با خیال خود
که تا با عالم بیگانه خود آشنا ماند
و از دنیای چرکینی که او را رانده است از خویش
جدا باشد، رها باشد
به خود یک دم گذاریدش
کمی با آسایش خاطر بخندد هر چه می خواهد
و رنگ خنده پاکش
در و دیوار این شهر غم افزا را بلرزاند
به خود یک دم گذاریدش
که با آرامش دل نغمه های دلنشین خواند
به زیر لب چنین خواند

"" شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبکبا ران ساحل ها ""

میا زاریدش ای نا مردم غافل
چه می خواهید ؟ چه می دانید ؟
جه می دانید شاید در خیال خویشتن او نیز
شما نابخردان پست را دیوانه می داند
و از دنیای مجهولی که شاید سخت شیرین است
گرفتاران دام عقل را دیوانه می داند
و شاید خنده های پر طنین او
به جهل ما خردمندان نادان است
به جهل ما خردمندان که درچشمان او راز نهانش را نمی خوانیم
زبانش را نمی فهمیم
ولیکن خویش را فرزانه می دانیم
به خود یک دم گذاریدش
چه می دانید شاید او
برای جستن از دام غمی سنگین
ز دنیای خرد بگریخت
به دامان جنون آویخت

برچسب:دیوانه,

  توسط دیوانه   |
 

مردی عاشق

«مردی را میشناسم که هنگام عصبانیت
داد نمیزند
ناسزا نمیگوید
نمیزند نمیشکند
تهمت نمیزند
کبود نمیکند
خراب نمیکند
تنها
سیگاری روشن میکند و در آن میسوزاند تمام خشم خودرا تا مبادا به کسی که دوستش میدارد از گل کمتر گفته باشد... »

برچسب:مردی عاشق,

  توسط دیوانه   |
 

وقتی

وقتی خدا بیخ خرت رو میگیره و سرتو میکنه زیر آب، اون زیر نگه میداره نگه میداره نگه میداره تا دست و پا زدن و التماس کردنت رو ببینه، میشی مثل من که دارم پاچه خدا رو میگیرم. گیر الکی دادن به خدا کار آدمیه که کم آورده. کار آدمیه که عجزش و این که غلطی نمی تونه بکنه بهش ثابت شده. کار من خریه که گیر افتادم وسط یه عالمه چرندیات مزخرف و هر چی زور می زنم که یه تکون به این جمود مخرب بدم، نمیشه. فقط روز به روز فشار بیشتر میشه. حالم دیگه داره از زندگی به هم می خوره. یک مشت چرندیات پوچ بی معنی تحویل آدم میشه، اسمشم میشه زندگی. یه مشت آدم خودخواه زبون نفهم مغرور، ادمایی که تو یه دنیای دیگه سیر میکنن و تو خواب و خیالند. یعنی قشنگ دلم می خواد داد بزنم سر زندگی و هر چی از دهنم در میاد بگم. شدت عصبانیت من و حجم کم آوردنم، خستگی ای رو رو دلم نشونده، که زمین و زمان رو برام بی معنی و مسخره کرده. مثل کوه نوردی که گرفتار برف شده و دیگه نای رفتن نداره، درست لحظه ای که چشماش سنگین شده و می خواد بخوابه و مثل تو فیلما هی تو صورتش می زنن که نه تو نباید بخوابی، اما گوشش بدهکار نیست. قله برای اون کوه نورد بی معنیه. می دونه که اگه بخوابه میمیره، ولی هیچ چیز دیگه ای براش مهم نیست، هیچ چیز براش معنی نداره. فقط خواب.

حالم از دنیا و زندگی و به هم می خوره. میرم چون مجبورم برم. از بی کفنی زنده ام

برچسب:وقتی,

  توسط دیوانه   |
 

ادم

آدمها بزرگ که میشوند و چشمهایشان بازتر که میشود، انگار نور این دنیای لجن مال است که چشمانشان را پر می کند که از هم غافل می شوند. وگر نه در بزرگ شدن هیچ چیزی غیر از دوری آدمها ندیدم که ندیدم. دلمان را خوش کردیم که داریم بزرگ می شویم، خیال کردیم! فی الواقع زرشک! این ما نیستیم که بزرگ می شویم، این دنیای ماست که کوچک می شود و از انجا که ما آدمها فقط بلدیم از مقایسه چیزها را درک کنیم فکر می کنیم بزرگ شده ایم. زهی خیال باطل.

*

سامانه را من خوب می شناسم. روزگاری زندگی ام بود. زندگی خیلی های دیگر هم بود. امروز فقط خاطره است. خاطره ای که فراموش شده. پازلی بود که با خون دل قطعه هایش جور شده بود و داشت کنار هم چیده میشد و یواش یواش میشد از مجموعه چیده ها، تصویر قشنگ آینده اش را دید. اما خانه مان را که عوض کردیم، قاب سامانه به گوشه ای پرتاب شد و خاک خوردنش شروع. بعدتر هم دانه دانه تکه های این پازل از قاب کنده شدند و افتادند کنار. حالا دو قطعه از همان پازل را که میبینی سخت است بتوانی بفهمی اینها روزی روزگاری یکی بودند و کنار هم بودند و با هم داشتند تصویر قشنگ آینده را می ساختند. حالا ایقدر بی ربطند که یکی سرخ است یکی آبی. آن نقاشی بزرگ قشنگ، امروز به در هم ریخته مداد رنگی های کند تبدیل شده.

*

یادش به خیر آن روزها، دلمان بد جور هوای حال و هوای سامانه را کرده.

برچسب:ادمی,

  توسط دیوانه   |
 

وفا

حداقل یک بار خوندیم و شنیدیم
وفا نكردي و كردم، خطا نديدي و ديدم
شكستي و نشكستم، بُريدي و نبريدم

اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت
كشيدم از تو كشيدم، شنيدم از تو شنيدم

كي ام، شكوفه اشكي كه در هواي تو هر شب
ز چشم ناله شكفتم، به روي شكوه دويدم

مرا نصيب غم آمد، به شادي همه عالم
چرا كه از همه عالم، محبت تو گزيدم

چو شمع خنده نكردي، مگر به روز سياهم
چو بخت جلوه نكردي، مگر ز موي سپيدم

بجز وفا و عنايت، نماند در همه عالم
ندامتي كه نبردم، ملامتي كه نديدم

نبود از تو گريزي چنين كه بار غم دل
ز دست شكوه گرفتم، بدوش ناله كشيدم

جواني ام به سمند شتاب مي شد و از پي
چو گرد در قدم او، دويدم و نرسيدم

به روي بخت ز ديده، ز چهر عمر به گردون
گهي چو اشك نشستم، گهي چو رنگ پريدم

وفا نكردي و كردم، بسر نبردي و بردم
ثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم؟
ولی داستان عشق و خیانتی که باعث

برچسب:وفا,

  توسط دیوانه   |
 

پس راضی باش

طوطی و کلاغ هردو زشت و سیاه آفریده شدند

طوطی اعتراض کردو زیبا شد

ولی کلاغ به رضای خدا راضی شد

حال طوطی در قفس است و کلاغ آزاد....

پس راضی باش به اوونچه داری 

برچسب:راضی باش,

  توسط دیوانه   |
 

بگو استاد یه عمر تو گفتی حالا بزا من بگم


استاد محترم به جای اینکه ضعف و ناتوانی خودت رو به حساب ایرانی بودنت بذاری و به این بچه هایی که الان ذهنشون به قدر کافی داغونه القا کنی که نمیشه و نمیتونیم و اینجا جاش نیست و تو ایران امکان نداره، بگو چرا؟؟؟؟

به جای اینکه لای هر سطر درست بی فرهنگی و عقب افتادگی کشورتو جار بزنی، بگو چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بگو چرا استاد؟

بگو سهم منو تو چیه ؟

بگو حالا باید چیکار کنیم؟

بگو دزدی از جیب مردم و بالا کشیدن سه هزار میلیارد با کم فروشی تو، تو تربیت و ترغیب منی که قراره با جون مردم سرو کار داشته باشم چه فرقی میکنه؟؟ تو جنایتکارتر نیستی؟؟

بگو تو چرا انقد شیک زیرآب همکارتو میزنی؟

بگو اگه کشور من عقب افتاده ست تو چرا فقط بلدی کار آماری بکنی به جای پیداکردن یه راه حل جدید؟؟

بگو استاد...

بگو اگه منِ دانشجو باید رفرنسا رو بخونم چرا با خوندن جزوت آدم نمره کامل میگیره؟

غیر از اینه که خودتم سال به سال کتابا رو نگاه نمیکنی؟؟ غیر از اینه که یه سری از مطالبو که از فرط تکرار حفظ شدی میای میگی و میری؟

چرا هیچکدوم از سؤالات به ارزنی هوش و خلاقیت و دقت نیاز نداره؟

چرا فقط باید حفظ بود؟ فقط حفظ؟

من ناراحتم استاد... ناراحتم از اینکه سر کلاست نمیام تا شب امتحانم لای کتاب و جزوتو باز نمیکنم و با یکی دو شب نخوابیدن مث آب خوردن پاس میشم

ناراحتم که تا حالا هیچ درسی رو نیفتادم من ناراحتم استاد ناراحتم از اینکه دانشجوی پزشکی حق افتادن داره حق مشروط شدن داره ناراحتم از اینکه دانشجوی پزشکی میتونه نفهم بالا بیاد! میفهمی استاد؟! نفهم!!!

خستم استاد... از دیدن این همه بی انگیزگی تو وجود خودم و تو خستم

از دیدن این همه دروغ و کم فروشی تو وجود خودم و تو خستم

باز بگو این میگذره  

بگو حرفات بی معنیه 

 

برچسب:بگو استاد,

  توسط دیوانه   |
 

دیوانه شو حال که ادمی نیست

ساعت ها گذشت 

هنوز همین جام

دنبال چی 

دنبال کی 

نمیدونم 

دیوانه شو چو ادمی نیست

دیوانه به از عاقل بی خرد 

چو بهلول 

اما عاقل چو ......

 

برچسب:دیوانه شو حال که ادمی نیست ,

  توسط دیوانه   |
 

منم

مجنون تر از مجنون منم 

فرهاد کوه کن منم 

بهلول جاهل منم 

عاشق تر ازخسرو منم 

منم ان مست خیابان 

منم ان رفیق پنهان 

منم ان کوه و بیابان 

.......

برچسب:منم ان ,

  توسط دیوانه   |
 

تکرار ها

همیشه صبح یه ربع قبل از این که گوشیت زنگ بخوره بیدار میشی.
هر روز جلوی آینه یه ربع به خودت زل میزنی.

یه نخ سیگار قبل ناشتا.

کیک و دنت برای صبحونه,نوشابه و سیگار برای ناهار,شام تخمه و فیلم.

داری دیوونه ی روزمره هات میشی انگار مسخ شدی.

آرزوت یه خودکشیه آرومه.

امروزت سردرد همیشگی.

فردات خسته شده.

دیروزت خسته بود.

کتابایی که نخوندم زیاد شدن

برچسب:وباز هم تکرار,

  توسط دیوانه   |
 

هیچ

۱

به هیـچ قسم، تباه هستیم همه

محکوم به اشتباه هستیم همه

این راه بهشت و دوزخش پیدا نیست

دنبال نخود سیاه هستیم همه

۲

پس مانده ی یک زفاف بودیم همه

از نطفه ی انـحراف بودیم همه

ما سابقه دار ِ جُرم آدم شدنیم

زندانی بند «ناف» بودیم همه

۳

آمیزه ای از بود و نبودیم همه

بر تار ِ عبور ِ باد، پودیم همه

آتش پدر و مادرمان هیزم تر

دنباله ی دودمـان ِ دودیم همه

برچسب:هیچ بود هیچ,

  توسط دیوانه   |
 

ازادی از نظر هموطنام

اگه بنزین بشه لیتری ده هزار تومان کسی عین خیالش نیست

بازم همه کار خودشون رو میکنن 

دلار بشه صد برابر 

تحریما ده برابر 

تورم  چهل درصدی 

اما هنوز صف پمپ بنزین شلوغ

پاساژا لحظه ای خلوت نیست 

رستوران ها جای خالی نداره 

همیشه ترافیک 

حالا فکر شو بکن 

اگه حجاب ازاد باشه 

اگه یه جایی مثله نایت کلاب و دیسگو باز بشه 

ارشاد نباشه 

بنزین بشه سی  هزار مردم ککشون نمیگزه 

خونه شد متری ده ملیون ههه بزا بشه 

الانم که نیست وضض فرقی داره 

بجای اینکه با مشروب کور بشه با شیشه ادم میکشه 

با قرص خودکشی میکنه 

میزنه تا نفهمه چی میگذره 

این ازادی های ماست 

بهش فکر کنیم 

ازادیه بیان در اخرین درجه ام نیست باور کیند 

 

 

 

برچسب:ازادی از نظر هموطنام,

  توسط دیوانه   |
 

پدر و مادر

 

 

 

 

دو نعمت الهی اند هر دو بی چون و چرا 

مادر کوه صبر 

پدر کوه درد 

مادر پشتوانه ی عاطفی 

پدر پشتوانه ی مالی

مادر دلسوز 

پدر زحمت کش 

مادر بهشت زیر پاش 

پدر خاکه زیر پاشم 

برچسب:دو نعمت ,

  توسط دیوانه   |
 

جدایی چه راحت بی تعهد

 

از این فاصله غمگینم 

فاصله عمیق عاطفی بینمون 

وفی تو هیچ شرایطی عشق رو گدایی نمیکنم به حرمت عشق پاک

 

 

برچسب:عشق پاک,

  توسط دیوانه   |
 

کدوم عاقل

 

عاقلیم هست ؟

 

عاشقی را شرط ناله و فریاد نیست 

تا کس نگذرد از جان شیرین فرهاد نیست 

تا نشد رسوای عالم کس نشد استاد عشق

استاد عشق شدن توی این دنیا نیست 

 

گر شیرینی باشد ولی فرهاد نیس

گر مجنونی باشد لیلی وجود ندارد 

برچسب:استاد عاشقی,

  توسط دیوانه   |
 

هممون ایرانی هستیم

لر و ترک و کرد و اذری  و بلوچ و .....

تهرانی  اصفهانی  رشتی تبریزی .....

همه و همه تهش یه خانواده ایم 

اره ایران 

با جک ساختن واسه ترک 

بد گفتن به قزوینی 

فخر فروختن به اصفهانی 

و....و غیره و غیره ....

اینا برای ما فقط خنده اس 

ولی برای بعضی فقط خنده نیست 

یه دیپلومات کثیف که میخوان منو تورو از هم دور کنن 

اینا جک نیست 

اینا زنگ خطره 

برای من نه برای ما 

واسه هممون 

هممون تهش هم وطنیم 

تو یه خاک تو یه سرزمین بدنیا اومدیم 

از هم دور نشید رفقا پایانش تلخه 

اینو از من داشته باش 

ایرونی بمون 

بخند اما الکی خوشی نکن 

واسه بذله گوییت شخصیتی رو خرد نکن که اگه بشه دیگه شده 

پس هموطن بیا حرف بزنیم 

بیا مشتامونو بهم نزنیم 

بیا دردارو باهم بزنیم 

برچسب:هممون ایرانیم ,

  توسط دیوانه   |
 

 



دفترچه یادداشت یک دیوانه که به راحتی از کنارش عبور میکنیم


 

 

 همه رفتن
 سکوت شب
 مرگ
 تاوان
 همه
 امروز
 حالا امیدی برای زندگی هست ؟
 غرور کاذب
 عشق رو گدایی نمیکنم
 من اره خودم
 نگاه
 داش آکل
 سپندار مزگان (روز عشق ایرانیان)
 روزه
 مرده شور
 پشیمون
 خیانت
 دیوانه
 مردی عاشق
 وقتی
 ادم
 وفا
 پس راضی باش
 بگو استاد یه عمر تو گفتی حالا بزا من بگم
 دیوانه شو حال که ادمی نیست
 منم
 تکرار ها
 هیچ
 ازادی از نظر هموطنام
 پدر و مادر
 جدایی چه راحت بی تعهد
 کدوم عاقل
 هممون ایرانی هستیم

 

شهريور 1392
مرداد 1392

 

دیوانه

 


خنده بازار ایران
حرف های دل
keykavoos
جی پی اس موتور
جی پی اس مخفی خودرو

 

ساختن وبلاگ
شماره پیمان کارها
حمل ته لنجی با ضمانت از دبی
خرید از چین
قلاده اموزشی ضد پارس سگ
الوقلیون

 

RSS 2.0

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 54
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 135
بازدید ماه : 134
بازدید کل : 47341
تعداد مطالب : 33
تعداد نظرات : 22
تعداد آنلاین : 1